دکتر حسن خیری

اجتماعی- فرهنگی

دکتر حسن خیری

اجتماعی- فرهنگی

دکتر حسن خیری
بایگانی
سبک زندگی و قانون در مصاحبه با حجت الاسلام دکتر حسن خیری
چهارشنبه, 16 مهر 1393 ساعت 09:49

عکس سبک زندگی

سبک زندگی مفهومی است که به تازگی در ادبیات  علمی کشور وارد شده است. با این حال ارتباط فقه و قانون با سبک زندگی و تعامل آنها، همچنین میزان اثر‌گذاری و آسیب‌شناسی ورود قانون به حوزه سبک‌زندگی، تفکیک حوزه‌های فردی و اجتماعی، اخلاقی و قانونی در این حوزه به‌طور جدی مورد بررسی قرار نگرفته است.

مصاحبه ذیل در این راستا با حجت الاسلام دکتر حسن خیری، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه صورت گرفته و ایشان در آن به تشریح این موضوع پرداخته است.

  1. در ابتدا تعریفی جامع از سبک زندگی ارائه فرمایید و در ادامه، رابطه آن را با قانون تحلیل فرمایید.  

سبک زندگی اصطلاحی است که جدیداً وارد عرصه فرهنگ و مطالعات فرهنگی شده است. تا یک زمانی وقتی این واژه به‌کار برده می‌شد، خرده می‌گرفتند که این واژگان غربی را وارد ادبیات خودمان نکنیم؛ این اصطلاح life style  بار معنایی خودش را دارد و ما نباید وارد این مقولات بشویم که بار معنایی فرهنگ غربی را دارد. تا اینکه مقام معظم رهبری این واژه را به‌کار بردند؛ بعد از آن جرأت به کار بردن این واژه بیشتر شد؛ به‌گونه‌ای که در حال حاضر این واژه رایج شده است .

آنچه در سبک زندگی مورد نظر است، شیوه زندگی یک فرد است. فرض کنید یک فرد وقتی صبح بیدار می‌شود، چه‌کار می‌کند: مسواک می‌زند، اهتمام به بهداشت بدنش دارد، ورزش می‌کند، صبحانه می‌خورد، چقدر کار می‌کند یا استراحت می‌کند؛ در واقع الگوهایی که در زندگی وجود دارد. منتها طبیعتاً چه در مفهوم غربی و چه در مفهوم متناسب با فرهنگ اسلامی و ایرانی از سبک زندگی، آن چیزی که مدنظر ما مسلمانان می‌باشد این است که سبک زندگی مترتب و متفرع بر یک سری باورها و ارزش‌هاست؛ یعنی زمینه‌های فکری و نظام معرفتی خودش را دارد. برای شناخت سبک زندگی نباید صرفاً به صورت و نمود رفتاری توجه کرد، بلکه باید به معنا و پشتوانه‌های ارزشی و باورها نیز توجه شود. لذا این مفهوم، فرهنگی می‌شود.

فرهنگ دارای سه مقوله اصلی است: باورها (نظام معرفتی)، ارزش‌‌ها (نظام بایدها و نبایدهاست) و هنجارها(تحقق بایدها و نبایدها و ضابطه‌ها و مقررات رفتاری). به‌عنوان مثال رعایت ادب یک سبک زندگی است که ما در مقابل بزرگان یا والدین ادب را رعایت کنیم. یا اینکه وقتی در سیاست گفته می‌شود انتقاد سازنده داشته باشید، یک سبک است؛ یعنی رفتار ما در مواجهه با رفتار سیاستمداری که آن را نمی‌پسندیم، سبکی دارد: ممکن است دربردارنده انتقاد سازنده یا تخریبی باشد. یا بحث تقوای اجتماعی و تقوای سیاسی که مقام معظم رهبری مطرح کردند. تقوای اجتماعی با تقوای فردی متفاوت است؛ به‌خاطر اینکه موضوعش اجتماع است و باید یک سری معیارهایی درنظر گرفته شود که در کلیت با تقوای فردی متفاوت است؛ تقوای فردی ممکن است جایی ایجاب کند که نماز بخوانم، روزه بگیرم، رعایت حلال و حرام را بکنم، اما در تقوای اجتماعی باید مصالح نظام اجتماعی را رعایت کنیم. لذا گاهی ممکن است مصلحت‌اندیشی یا رعایت مصالح کلی نظام را بکنیم؛ این مصلحت‌اندیشی، تقوای اجتماعی است. همچنین اینکه به تناسب سطوح اجتماعی و فرهنگی، مصادیق برخورد متنوع و متفاوت می‌شود، سبک است. به‌عنوان مثال اگر کار خلافی صورت می‌گیرد، ممکن است نسبت به کسی زیبنده باشد که فقط تذکر بدهیم، نسبت به کسی زیبنده باشد که تذکر ندهیم؛ راجع به یکی تذکر اثر می‌کند، راجع به یکی اثر نمی‌کند. پس سبک‌ها متفاوت می‌شود. لذا در واقع چون سبک زندگی یک مقوله فرهنگی است، مانند یک مقوله فرهنگی به آن نگاه کنیم.

ما یک صراط مستقیم و یک دین بیشتر نداریم(ان الدین عند الله الاسلام)؛ وقتی می‌خواهیم این را به منصه ظهور برسانیم، سبک‌های متفاوت تولید می‌‌شود. به‌عنوان مثال حجاب و عفت باید رعایت شود. حجاب معیارهایی دارد: لباس باید بدن را بپوشاند، بدن‌نما نباشد و ... . ولی این حجاب سبک‌های متفاوتی دارد: سبک لری، ترکی، عربی، ایرانی، پاکستانی. سبک‌ها متفاوت می‌شود، اما باید بار معنایی مشترکی را به دوش بکشند، که آن حجاب اسلامی است. پس تنوع و تکثر وجود دارد، اما همگی به یک بار معنایی مشترک می‌رسد که همه ملتزم به رعایت حجاب اسلامی هستند؛ حال یکی چادر است، یکی لباس دیگری است. در نتیجه سبک‌های متفاوتی شکل می‌گیرد.

این‌طور که پیش رفتیم، طبیعتاً باید در مقوله فرهنگ با این تقسیم مواجه شویم که یک ضوابط و مقررات رفتاری به‌نام هنجار وجود دارد. این هنجارها که تحقق بخش بایدها و نبایدها (ارزش‌ها) است، قاعده رفتاری و ضابطه به‌شمار می‌رود. این قواعد و ضوابط شدت و ضعف دارد؛ یک سری اخلاقی می‌شوند، یک سری حقوقی می‌شوند؛ یک سری از این ضوابط هم چیزهایی است که مردم در زندگی اجتماعی‌شان آن را رعایت می‌کنند و بدان التزام دارند و به اصطلاح شیوه‌های قومی‌شان است؛ اینها ممکن است شکسته هم شود، اما براساس آن نظام ارزشی‌ای که در آن فرهنگ وجود دارد، شکستن آن ضابطه‌ها خیلی مهم نیست. منتها کسی که اینها را می‌شکند، خودش را خوار کرده و مردم او را سرزنش می‌کنند؛ اما چون مهم نیست، الزام‌آور هم نیست. به‌عنوان مثال می‌توان از ضابطه بسیاری از مدل‌های پوششی نام برد، یا این ضابطه که وقتی به عزاداری می‌رویم، لباس سیاه بپوشیم؛ این سبک است. منتها اگر کسی در مراسم عزاداری لباس مشکی نپوشید و لباس سفید پوشید، سرزنش می‌شود، اما ضابطه‌ای برای جلوگیری از کار وی وجود ندارد. اما یک سری از ضوابط و قواعد رفتاری وجود دارد که براساس مبانی معرفتی و ارزشی بسیار مهم است و اگر شکسته شود، نظم اجتماعی مختل می‌گردد، به اجتماع آسیب می‌رسد، یا اینکه دارای آسیب‌هایی است که در اجتماع قابل پذیرش نیست. به‌عنوان مثال کسی به دین مردم توهین کند، یا کاری را انجام دهد که امنیت مردم به خطر بیفتد؛ مثل اینکه شراب بخورد و در کوچه و بازار راه رود یا سوار ماشین شود. پس یک سری از امور هست که اهمیتش مهم‌تر از قواعد رفتاری می‌شود؛ قواعدی که اگر در اجتماع کنترل نشود، به عموم مردم و نظم و امنیت خسارت وارد می‌کند. اینجاست که اینها را به قانون تبدیل می‌کنیم و حقوق شکل می‌گیرد. سنخ حقوق و قانون، سنخ ضابطه است؛ هم اخلاق، ضابطه رفتاری ماست و سبک‌ها را تولید می‌کند، هم حقوق. اینجاست که ما می‌گوییم رابطه سبک با قانون چیست؟ نسبت به بخشی از سبک‌های اجتماعی باید الزام صورت گیرد تا امنیت، آسایش و مسائل مهم اجتماع پاسداری شود. طبیعتاً برای آن بخش از سبک‌ها که واجد این اهمیت است، قانون وضع می‌شود؛ یعنی تبدیل به ضوابط الزام‌آور اجتماعی می‌شود.

پس پاسخ به این سؤال که آیا می‌توانیم راجع به سبک‌های اجتماعی که موضوع فرهنگ‌ است، قانون بنویسیم، مثبت است؛ اما در کجا؟ این به منشأ قانون‌گذاری مربوط می‌شود؛ منشأ ترسیم ضوابط و مقررات و نظام معرفتی. اگر بخواهید نظام اجتماعی اسلامی داشته باشید، طبیعتاً باید فرهنگتان اسلامی باشد، سبک‌هاتان اسلامی باشد، قانونتان اسلامی باشد. بنابراین باید ببینیم در نظام معرفتی اسلام کجاها گفته اخلاقی رفتار کنید، کجاها گفته قانونی رفتار کنید؛ کجاها اخلاقی رفتار کردن کفایت می‌کند، بدین معنا که برای شارع مقدس مهم نیست که رفتاری را الزام‌آور بکند؛ اگر فرد رعایت نکرد، مجازات نمی‌شود. اما یک سری از چیزهاست که برای شارع مقدس در این نظام معرفتی مهم است و مردم را باید به این سبک ملزم کرد؛ مثل رانندگی که سبک است: فرمان سمت چپ باشد، از دست راست حرکت کنید، سرعتتان این مقدار باشد. اینها تولید سبک می‌کند. اگر کسی هم بگوید به این رفتار عادت ندارم، می‌گوییم چه عادت داشته باشی چه نداشته باشی، ملزم به رعایت چنین الگوی رانندگی هستید. در ارتباط با بسیاری از مسائل دیگری هم که برای جامعه مهم است نیز این وضعیت رخ می‌دهد؛ چنان‌که هر سازمانی می‌تواند برای اعضای خود شرایط خاص سنی یا ... ایجاد کند، یا تفکیک جنسیتی ایجاد کند؛ بستگی به مصالح آن جامعه دارد. ملاک اینکه مسئله‌ای اخلاقی است یا حقوقی نیز کارشناسی است. فرض ما هم بر این است که می‌خواهیم جامعه را بر مدار اسلام اداره کنیم؛ ازاین‌رو در کارشناسی باید سراغ اهلش برویم. این الزام به این خاطر است که قضیه‌ای برای شارع خیلی مهم است و اگر رعایت نشود، آسیب‌های جدی در ابعاد مختلف به جامعه می‌رسد. بنابراین چون اتفاق نظر کردیم که سراغ چه کسی برویم، دیگر نمی‌توانیم سراغ عرف برویم. اگر از عرف سؤال کردیم و همه چیز را به آن واگذار کردیم، حقوق سکولار می‌شود. نمی‌توانیم بگوییم مردم می‌پسندند یا نمی‌پسندند؛ باید ببینیم در این قلمرو آیا شارع پسند مردم را حجت دانسته است یا خیر. در واقع باید ببینیم ملاک تشخیص کیست؟ عرف یا ضابطه و قانون یا فقه و ... . سراغ هر مصداقی برویم، ممکن است شاخه‌ای از سبک زندگی اخلاقی یا سبک زندگی قانونی و حقوقی و الزام‌آور باشد.

2. آیا می‌توان مورد به مورد در موضوعات سبک زندگی قانون‌گذاری کرد؟

خیر، زیرا باید تشخیص دهیم آن مورد، موردی است که عرصه‌اش اخلاقی است یا حقوقی. البته به‌عنوان یک قضیه ثانوی ممکن است الزاماتی اینجا پیش آید، اما اینکه بخواهیم مورد به مورد قانون‌گذاری کنیم، پاسخ منفی است. اتفاقاً باید در بیشتر موارد به سمت اخلاق برویم؛ به‌گونه‌ای که افراد براساس وجدان کار را انجام دهند. به عبارتی به این سؤال شما باید این‌طور پاسخ دهیم که اگر بگوییم همه سبک‌ها قانونی است، یعنی همیشه باید کنترل اجتماعی بکنیم؛ درحالی‌که در یک جامعه ـ چه جامعه اسلامی و چه غیر اسلامی ـ جامعه‌پذیری اصل و کنترل اجتماعی فرع است؛ یعنی اول باید انسان‌ها خودشان بپذیرند و معتقد باشند. اما جاهایی که به مصالح کلی جامعه مربوط می‌شود، خط قرمز است؛ اگر ما بگوییم خودشان تشخیص بدهند، ممکن است آشفتگی رخ دهد و نظم اجتماعی مختل شود؛ آنجاست که باید کنترل کرد.

پس به تناسب مصلحت جامعه و به میزانی که افراد مصالح را رعایت می‌کنند، ممکن است مسئله‌ای قانونی یا اخلاقی باشد. ممکن است چیزی امروز قانونی باشد، فردا تشخیص دهیم که نیازی به الزام به این کار نیست؛ حال یا از اهمیت افتاده، یا مردم اهمیتش را درک می‌کنند. پس باید نبض کار دستمان باشد. به اضافه اینکه، هرچه کنترل اجتماعی شدیدتر باشد، واکنش‌های منفی مردم و دلزدگی آنان از نظام بیشتر می‌شود؛ چون احساس می‌کنند چیزی مخالف میلشان در حال اتفاق افتادن است. پس در این موضوع هم باید به حداقل‌ها اکتفا شود تا جامعه در برابر آن نشاط خودش را حفظ کند. اما هرجا که جامعه براساس نظام کارشناسی‌اش ـ چون در نظام اسلامی کارشناسی براساس عرف نیست، بلکه سراغ فقه و فقاهت و تشخیص مصلحت می‌رویم ـ تشخیص داد، می‌تواند به آن سبک وضعیت قانونی دهد.

3. تأکید بر مصلحت اجتماع در پاسخ سؤال اول و دوم به‌عنوان ملاک قانون‌گذاری یا اخلاقی بودن عمل، به‌دلیل تأکید اسلام بر این مسئله است؟

بنده اصل را مصلحت ندانستم؛ بلکه اصل را اسلام دانستم. منظور اسلام از مصلحت این است که بنابر وضعیت جامعه به‌دنبال برقراری نظم است؛ اما ملاک تشخیص مصلحت، خود شارع است.

تفاوت صلاحدید اکثریت و مصلحت عمومی در این است که وقتی می‌گوییم صلاحدید اکثریت، یعنی رفراندوم؛ یعنی اگر بخواهیم تفکیک جنسیتی در سازمان‌هایمان داشته باشیم، انتخابات برگزار می‌کنیم تا مردم بگویند می‌خواهند یا نمی‌خواهند. این نظام سکولار است. پایه حقوق سکولار  و عرفی بر این است؛ یعنی سبک و قانون را بر پایه خواست مردم استوار می‌کنند. یا اینکه می‌خواهند ببینند هم‌جنس‌بازی قانونی باشد یا خیر، با رأی مردم تصمیم می‌گیرند.

 وقتی گفتیم مصلحت عمومی، دیگر مرجع تشخیص عموم مردم نیستند؛ باید به مرجعی مراجعه کنیم که در آن نظام حقوقی پذیرفتیم. مرجع تشخیص مصلحت در نظام حقوقی ما، کارشناسان دینی هستند. پس مصلحت جایی مطرح است که ملاک غیر از صلاحدید عموم است. دقیقاً مثل نظر کارشناس پزشکی است؛ یک وقت برای اینکه مریضی را عمل بکنیم یا خیر، می‌گوییم اقوامش بیایند رأی بدهند؛ این معنای صلاحدید اکثریت است. یک وقت می‌گوییم هرچه مصلحت است، پزشک انجام دهد. در این صورت ممکن است اکثریت هم بگویند عملش نکنید، ولی مصلحت کارشناسی بر انجام عمل باشد. اینجا رأی یک پزشک را به رأی اکثریت ترجیح می‌دهیم؛ به این خاطر که فرضمان بر این است که یک کار کارشناسی است. اینجا چون یک مسئله پزشکی است، باید به اهلش رجوع کنیم؛ اهلش هم پزشک است. پس اینکه بنده مصلحت را گفتم، از باب پرهیز از حقوق سکولاریستی بوده است.

4. آسیب‌های ورود قانون به عرصه سبک زندگی به‌عنوان یک مسئله فرهنگی چیست؟

قانون چیزی خارج از فرهنگ نیست، مگر اینکه فرهنگ را در اینجا به معنای خاص فرهنگ عمومی بگیرید.

با توجه به ملاکی که ارائه شد، یعنی اینکه هرجا نیاز بود باید قانون‌گذاری کنیم، دیگر آسیبی نداریم. به اضافه اینکه، آسیب وقتی اتفاق می‌افتد که شما چیزی را قانونی بکنید که طبق نظر کارشناسی قابلیت قانونی شدن ندارد، بلکه اخلاقی است؛ مثل اینکه به اسم اسلام محدودیت‌هایی ایجاد کنیم که برخلاف نظر اسلام است.  

دومین آسیبی که بر ورود قانون به عرصه سبک زندگی مترتب است، عدم توجه به اقتضائات محیطی است. در هر صورت دین اسلام دین اجتماعی است و شرایط را درنظر گرفته است. نباید به صرف اینکه قانونی در شرع وجود دارد و خواست و مطلوب شارع است، بدون توجه به اینکه مردم الان جامعه‌پذیر نشدند، آن را در حال حاضر به‌عنوان قانون وضع کنیم. با این کار نه‌تنها آن سبک را تولید نکردیم، بلکه باعث بدبینی نسبت به دین هم شده‌ایم. این امر به قانون شما آسیب می‌زند؛ به خاطر اینکه چیزی را وضع کردید که قابلیت اجرا ندارد. ازاین‌رو می‌گویند یکی از خصوصیات دین اسلام این است که مسائلش را گام به گام پیش برده است. مثلاً وقتی می‌خواست شراب را ـ با همه قبحی که دارد ـ حرام کند، نیامد روز اول بگوید شراب حرام است؛ ابتدا گفت شراب منافعی دارد، بدی‌هایی هم دارد؛ در حال مستی نماز نخوانید. بعد کم‌کم فرهنگ‌سازی کرد تا قانونِ آن را وضع کرد؛ ابتدا با بار اخلاقی وارد شد.

لذا باید توجه کنیم که در قانون‌گذاری سبک‌ها، تا حدی به وجدان عمومی توجه داشته باشیم؛ توجه به وجدان عمومی به این معنا نیست که بار را زمین بگذاریم، بلکه به این معناست که ظرفیت‌سازی و زمینه‌سازی کنیم. البته استثنا هم وجود دارد؛ بعضی موارد آن‌قدر ضروری است که اگرچه هنوز جامعه‌پذیری انجام نشده باشد، احساس می‌کنید لازم است این امر را ملزم کنید. مثلاً به صرف اینکه عده زیادی سرعت غیر  مجاز را رعایت نمی‌کنند، لزومی ندارد که اول بگوییم سرعت غیر مجاز چقدر تلفات دارد؛ چون قضیه خیلی مهم است، اول قانون این حوزه را وضع کنید. خود همین قانون وضع کردن یعنی پذیرش اینکه در بسیاری از موارد به رغم میلم باید تن به قانون دهم. در واقع  یکی از مصادیق جامعه‌پذیری این است که جامعه باید بپذیرد که گاهی مصلحتش این است که برخلاف میلش، کاری تحقق پیدا کند. معنایش این نیست که همه بخواهند. مثلاً اگر وبا یا یک ویروس کشنده‌ای بیاید، شما اول نمی‌گویید باید فرهنگ‌سازی کنیم؛ مردم را مجبور می‌کنید ماسک بزنند و ضوابطی را رعایت کنند تا واکسینه شوند. بنابراین اینکه جامعه بپذیرد که همه چیز مطابق میلش نیست و تنبیه هم وجود دارد، جزو جامعه‌پذیری است. به‌نظر من گاهی مشکلات ما در این چیزهاست.

اگر به این نکات توجه کنیم، نه بدون کارشناسی قانون می‌نویسیم، نه مغالطه می‌کنیم. جامعه‌پذیری اصل است، ولی خود پذیرش اینکه کنترل اجتماعی باید باشد، جزو جامعه‌پذیری است.

5. قانون که باید و نباید است، چه میزان می‌تواند سبک زندگی را شکل دهد؟

همان‌طور که عرض کردم، بخشی از کار ما براساس ملاکاتی که وجود دارد، حقوقی و قانونی است که مرجع تشخیص آن هم مشخص است. البته باید به اقتضائات زمانی و مکانی هم توجه کنیم که گرفتار آسیب‌های مطرح‌شده نشویم. فقه ما چون فقه فردی بوده، بر تکلیف فردی تأکید داشته است، اما حالا که می‌خواهد جامعه را اداره کند، طبیعتاً باید به معیارهای دیگری مثل نظم، پذیرش عمومی، مصلحت عمومی و امنیت توجه کند. براساس ضوابطی که بیان شد، میزان و درجه دخالت حقوق مشخص می‌شود. مثلاً فرض کنید در حق‌الله(حدود)، قانون‌گذار ـ خداوند متعال ـ رودربایستی نکرده است. اینها مسلّمات است و حتماً باید انجام شود. اما یک سری چیزها روبنایی است. بنابراین باید توجه داشته باشیم که چه مقدار باید حقوق را وارد سبک کنیم. برداشت ما از سبک نیز این شد که هم حقوقی است هم اخلاقی، هم جامعه‌پذیری در آن دخالت دارد هم کنترل اجتماعی.

6. با توجه به عجین شدن رسوم ایرانی و اعتقادات دینی، چگونه می‌توان با رعایت این دو امر، قوانین را در راستای سبک اسلامی ـ ایرانی پی‌ریزی نمود.

به هر صورت در مجموعه این چاچوب فکری که ارائه کردم، توجه به اقتضائات محیطی مهم است. ازاین‌رو گفتم سبک پوشش ممکن است ایرانی و مغربی داشته باشیم یا مصری، یا سبک خانه‌سازی ایرانی داشته باشیم یا غیر ایرانی؛ گفتار، نشست و برخاست، تلقی نسبت به قداست چیزی، آداب و رسوم دینی‌مان و خیلی چیزها مربوط به شیوه قومی می‌شود. بسیاری از تفاوت‌های فرهنگی، رنگ و بوی سنتی خودشان را گرفته و سبک‌هایی است که می‌تواند اسلامی باشد؛ به این خاطر که ارزش‌ها و باورها در آن رعایت می‌شود. لذا وقتی گفته می‌شود ایرانی، باید ببینیم این اقتضائات زمانی و مکانی چیست و تنوع فرهنگ‌ها چقدر دخالت می‌کند. 

اما گاهی اوقات سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی در حد ظرف نیست؛ یعنی خودش محتوا می‌شود. مثلاً در جامعه ما تکثر اقوام و مذاهب وجود دارد، درعین‌حال مذهب رسمی ما شیعه اثناعشری است. حفظ اقتدار ملی‌ ما که مورد تأیید و تأکید اسلام است، جزو ارزش‌های اسلامی ماست. اگر بخواهیم این اقتدار ملی را رعایت کنیم، طبیعتاً در سبک زندگی‌مان در مواجهه با اهل مذاهب دیگر باید یک سری نکات را رعایت کنیم که به اقتدار ملی ما آسیب نزند. لذا باید کاری کنیم که مثلاً اهل‌سنت به رسانه ملی احساس تعلق کنند و از آن استفاده نمایند. پس این شرایط خاص ایران است و به عنوان یک محتوا باید توجه به عینک ایرانی داشته باشیم.

باید به این نکات توجه داشته باشیم؛ چراکه همه چیز در حد رسم و رسوم نیست؛ چیزهای مهم‌تری مانند اقتدار ملی وجود دارد که به هستی و کیان شما مربوط می‌شود. این امر نیازمند یک سبک مدیریت، رفتار، تبلیغ و ایجاد تعلقات اجتماعی و ملی است. لذا باید در تنظیم و تدوین ضوابط و مقررات به این موضوع توجه داشته باشیم که ما در یک جایی به‌نام ایران با یک شرایط و ضوابط خاص، قومیت‌ها و مذاهب خاص، دشمنان خاص، امکانات خاص، تهدیدها و فرصت‌های خاص برمبنای اسلام قانون‌نویسی می‌کنیم؛ آن وقت می‌توانیم یک قانون‌گذاری فهیم و بدون آسیب و کاملاً اسلامی داشته باشیم. اسلام می‌گوید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها.» وسع فقط وسع فردی نیست؛ همان طور که باری را به یک انسان فلج بار نمی‌کنیم، به جامعه فلج هم نمی‌شود چیزی را بار کنیم.

7. با توجه به آنکه انقلاب اسلامی در راستای تولید تمدن نوین اسلامی جهت‌گیری شده و این امر به عنوان یک آرامان مدنظر است، وضعیت موجود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه فرایندی را برای تولید این تمدن و جایگزینی آن با وضع موجود توصیه می‌کنید؟

همان‌طور که فرمودید، انقلاب اسلامی یک گام اولیه است برای ایجاد حکومت اسلامی، بعد از آن نظام اسلامی و بعد از نظام، تمدن اسلامی؛ مراحلی که مقام معظم رهبری مطرح کردند و منطقی هم هست. در نهایت ما باید به تمدن نوین اسلامی برسیم؛ تمدن نوین اسلامی یعنی شاکله و داشته‌ها و ابزار، همه رنگ و بوی اسلام را دارد: خانه‌سازی، حکومت، اقتصاد، خانواده، نظام آموزشی. وقتی به نظام آموزشی (کتب و اساتید) نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ما هنوز در این گام‌ها پیشرفت نکردیم و موفقیت نداشتیم و هنوز به حد مطلوب نرسیدیم. طبیعتاً برای اینکه ما به آنجا برسیم، باید گام‌ها را به مرور انجام دهیم؛ یعنی باید نظام‌معرفتی‌مان را اصلاح کنیم، که همین  بحث علوم و علوم انسانی و دانشگاه‌ها و حوزه‌ها و کارآمدی حوزه و دانشگاه ، علم به روز و نیازمحور کردن دانش و مفید استفاده کردن از استعدادها می‌شود. در واقع باید به مرور سبک و سیاق و فضا را اسلامی کرد؛ یعنی شما وقتی وارد شهر می‌شوید، احساس کنید که خالق این شهر مسلمان بوده است؛ همان‌طور که تمدن اولیه اسلام چنین بود. شما الان اگر وارد شهر اصفهان شوید، متوجه می‌شوید که اینها را مسلمانان ساختند؛ اما الان اگر وارد پردیسان قم شوید، احساس نمی‌کنید که مسلمانان آن را ساختند. پس ما خیلی عقب هستیم تا تمدن نوینی داشته باشیم. آسیب‌هامان نیز از این قبیل است. در علوم، رفتارهامان، اقتباسمان، ترجمه‌ و فکرمان نیز مشکل داریم. منتها این معنایش آن نیست که ما کاری نکردیم؛ کار هم خیلی شده است؛ مانند ظرفیت‌های زیادی که به‌لحاظ فکر و دانش و تولید علمی و به روز شدن در حوزه‌های علمیه ایجاد شده یا تجربه 30 ساله‌ای که در حکومت و حکومت‌داری داریم.

اینها موفقیت‌‌های زیادی است. منتها ما آسیب‌های فرهنگ و سبک زندگی‌ و فکرمان را باید جدی بگیریم؛ در حقیقت اسلامی‌سازی و جهت دادن به افکار فرهنگی را باید جدی بگیریم؛ یعنی آن قسمتی که مقام معظم رهبری سالهاست تأکید می‌کنند. همان‌طور که ایشان تأکید می‌کنند، آسیب ما در فرهنگ است. فرهنگ هم در واقع یعنی همان سبک زندگی. شما اگر ببینید که روی لباس جوان آرم ضد ارزشی وجود دارد، اینجا زنگ خطر به صدا درمی‌آید.

یک محققی به ایران آمد. وقتی سر و صدای عزاداری محرم را شنید، گفت با این سرمایه می‌شود هر مستکبری را سر جای خودش نشاند. اما وقتی نگاه کرد همان کسی که عزاداری می‌کند، روی لباسش نوشته یا آرم غربی وجود دارد، گفت: تا زمانی که این وضعیت وجود دارد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. یعنی ما سبک و الگوی زندگی و  غرور ملی‌مان را باید درنظر بگیریم.

بنابراین باید نسبت به سبکی که به هویت خودی منتهی می‌شود، پایبند بود. اما اگر سر کلاس بسم الله بگوید، ولی دائم از دورکیم و مارکس صحبت کند، یا منبر روشن‌فکر مآبانه برود، آسیب است. همه اینها در خودباوری خلاصه می‌شود. اگر ما به خودباوری فرهنگی رسیدیم، دیگر هیچ نگرانی‌ای نباید داشته باشیم. آسیب ما در این خودباوری است و ما باید خود را از ازخودبیگانگی خلاص کنیم. همان‌طور که می‌بینیم، جاهایی که روی این خودباوری کار کردیم، موفق بودیم: دانشگاه، رویان، پزشکی، صنعت، مهندسی. اینها مسائلی است که کمتر در حوزه فرهنگ قرار دارد؛ یعنی در آن مواردی که در حوزه فرهنگ قرار نداشته، موفقیت‌هامان بیشتر بوده است. اما در مواردی که در حوزه فرهنگ بوده (حوزه‌ها، علوم انسانی، رسانه، خانواده ، اوقات فراغت، پوشش و ...) وضع مطلوبی نداریم؛ نسبت به این موارد باید احساس خطر کنیم. دشمن هم روی همین چیزها تکیه کرده است. جنگ نرم معنایش همین است. دشمن نگران وضعیت نظامی ما نیست؛ بلکه از این خوشحال است که وضعیت فرهنگ ما در حال آسیب‌پذیری است. لذا ما باید در بخش فرهنگ کار جدی کنیم. اگر این مسائل را رعایت کردیم؛ یعنی رسانه‌ و نظام آموزش و پرورش‌مان اسلامی شد و خودباوری و توکل به خدا داشته باشیم، مشکلاتمان در این حوزه حل خواهد شد. عده‌ای حرفش را می‌زنند، اما عملشان این را نشان نمی‌دهد. در اوج یک مسئله اجتماعی یا نظامی که همه دچار ترس و وحشت می‌شوند، کسی بدون اینکه قدری فشار قلبی و استرس داشته باشد، با قدرت می‌گوید: خدا گفته است: « إن تنصروا الله ینصرکم»؛ ما این را کم داریم. اگر این قدرت را داشته باشیم، مؤمن می‌شویم. ما باید به داشته‌های خودمان باور داشته باشیم؛ باور داشته باشیم که یک‌صدم جمعیت جهان هستیم، اما خداوند هفت درصد امکانات جهان را در اختیار ما قرار داده است. به موقعیت مکانی و تاریخچه خودمان، عز‌تمندی‌ها، دانشمندی‌ها، غرور مذهبی و ملی‌مان توجه کنیم و به ایرانیت و اسلامیت خودمان باور داشته باشیم، آن وقت تمدن اسلامی ساخته می‌شود. اما اگر غیر از این باشد، دائم باید احساس خطر کرد. بنابراین دغدغه و دل‌مشغولی ما باید این باشد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۷
حسن خیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی