دکتر حسن خیری

اجتماعی- فرهنگی

دکتر حسن خیری

اجتماعی- فرهنگی

دکتر حسن خیری
بایگانی

چند برداشت از فقه اجتماعی

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۸ ب.ظ

کد خبر: ۳۵۷۴
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۳ -02 November 2016
در یادداشتی بررسی شد؛

چند برداشت از فقه اجتماعی

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ فقه‌الاجتماع را می‌توان از چند زاویه مورد توجه قرار داد که در میان برداشت‌های مختلف، برخی اساسی‌تر و بعضی‌ آسان‌تر است؛ برداشت اساسی این است که نگاهمان را عوض کنیم و سیستم و آن منظومه را تولید کنیم؛ اما برداشت آسان‌تر این است که پای درس اساتید بخواهیم که نگاه اجتماعی به موضوع را تشریح کنند.

به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی وسائل، فقه‌الاجتماع را می‌توان از چند زاویه مورد توجه قرار داد:

 

برداشت اول                                       

فقه الاجتماع عبارت از تک گزاره‌های اجتماعی است که با رویکرد فقهی استنباط می‌شود و در مورد آنها نظر شارع مقدس را کشف می شود، به عبارتی یک نگاه استقرایی باید به قضیه داشته باشیم، پس بر این اساس فقیه باید به موضوعش، نگاه اجتماعی داشته باشد.

 

برداشت دوم

یک وقت فقه الاجتماع مطرح می‌شود و منظور یک رشته و یک منظومه علمی است؛ فقه‌الاجتماع به عنوان یک رشته منسجمی که دارای ورود و خروج مشخص و دارای متد خاصی است و سیستم و نظام است و دارای یک پیکره و انسجام علمی است؛ نگریسته می‌شود.

 

فرق برداشت اول با دوم

در اینجا  فرقش با حالت اول این می‌شود که فرضا وارد بحث خانواده شده‌ایم، دیگر صرفاً به خانواده به عنوان یک موضوع فردی که صبغه اجتماعی دارد نگاه نمی‌کنیم، بلکه خانواده را در یک منظومه می‌بینیم و آن را در کنار  اقتصاد، سیاست و تعلیم و تربیت و نهادهای دیگر اجتماعی و در یک کل پیوسته به نام اجتماع می‌بینیم.

پس آن مجموعه را با هم و به عنوان یک نظام می‌بینیم و لازمه‌اش این است که ما اول این سیستم را تعریف کنیم و به این سؤالات که  اجتماع و کلیت جامعه چیست و چگونه این  نظام شکل می‌گیرد و اجزائش کدام است و اولویت بندی اجزائش کدام است؛ پاسخ دهیم؛ روایتی نقل شده که: اسلام مثل یک طناب است، این طناب آسیب دیده و رشته‌های آن از هم می‌گسلد و پاره می‌شود.

در این آسیب‌پذیری اولین چیزی که از این ریسمان پاره می‌شود، جایگاه حکومت است و آخری آن نماز است؛ یعنی نگاه، نگاه سیستماتیک است، بعد با این نگاه وقتی فقیه وارد می‌شود، طبیعتا اولویتش حفظ آن نظام و آن اجتماع و آن کلیت جامعه می‌شود.

یعنی اگر چیزی این بخش قضیه را خدشه دار کرد (اجتماع و کلیت جامعه را) این برایش خیلی مهم می‌شود، بیش از اینکه به نماز اهمیت بدهد، به آن پیکره اهمیت می‌دهد، چون آن پیکره اگر حفظ نشود، بقیه اجزاء کم اثر خواهد شد.

با این نگاه، دیگر اینجور نیست که مطهرات در کنار دیات باشد و دیات در کنار چیز دیگر باشد، یک پیکره اولویت بندی سازمانی دارد، آن وقت می‌توان گفت آن اوجب است و دیگری واجب است، عناصر اصلی تشکیل جامعه مورد توجه قرار می‌گیرد تولی در کنار تبری مفهوم پیدا می کند.

به سیستم‌های تو در تو و زیر سیستم ها نیز توجه می‌شود، مثلا خانواده گرچه جزئی از سیستم است؛ ولی خودش یک سیستم است، مثلا همین که نفقه را باید مرد بدهد و اینکه ارث زن نصف مرد است، اگر تک گزاره به آن نگاه شود، احیاناً ممکن است برای کسی سؤال بر انگیز باشد؛ اما وقتی که این پیکره را با هم نگاه کنیم، می‌توانیم توجیه داشته باشیم که این عدل آن قرار می‌گیرد و با آن تکمیل می‌شود.

بر این اساس نیازهای انسانی طبقه‌بندی می‌شود و نیازهای پایه‌ای از غیر آن جدا می شود، در جلسه‌ای یک روانشناس صحبت می‌کرد که افسردگی دانشجویان را بررسی نموده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که دانشگاه تک جنسیتی، افسردگی در آن بیشتر است و می‌خواست نتیجه بگیرد که دانشگاه تک جنسیتی، بد است.

در جواب باید بیان کرد که باید با یک نگاه سیستماتیک به این پدیده داشت، سیستم این است که وقتی دختر وقت ازدواجش شد، باید شوهر کند؛ ما این راه را نرفته‌ایم، سن ازدواج رفته بالا، مجرد هم هست، یعنی نیازهای پایه‌ای را تأمین نکرده‌ایم، بعد انتظار داریم که خودشکوفایی هم حاصل شود.

حالا اینجاکه نقص دارد و به قول جامعه شناسان تاخر فرهنگی رخ داده و این سیستم با هم حرکت نمی‌کند، این مسئله را چه طور حل کنیم؟ طبیعتاً این کارها کمتر در فقه ما انجام شده؛ چون دغدغه فقه الاجتماع وجود نداشته و تک گزاره‌ها محل بحث بوده است.

 

برداشت سوم از فقه الاجتماع

گاهی رویکرد استنباطی فقهی، رویکرد اجتماعی است؛ یعنی وقتی می‌گوییم فقه الاجتماع یعنی رویکردمان به مباحث اجتماعی بر اساس برداشت و تعریف خاصی از پدیده‌های اجتماعی است، مثلا در این خصوص که تأثیر اجتماع بر فرد و تأثیر فرد بر اجتماع چیست؟ جایگاه فرد کجاست و فرد آیا منفعل است یا منفعل نیست؟ و فرد آیا هستی دارد یا هستی ندارد؟ دارای رویکرد مشخص هستیم.

کدام‌ها اهمیت دارد و در چه اجتماعی کدام شان بیشتر اهمیت دارد؛ مثلا اگر نظام اجتماعی نظام قبیلگی است؛ در این سیستم اگر رئیس قبیله مرامی را بپذیرد، بقیه هم می‌پذیرند، چون این پیکره طوری است که افراد شدیدا وابسته به اجتماع‌اند و معمولاً نگاهشان به ملوکشان است.

در این اجتماع نیازها و مسائل مبتلا‌به، به گونه‌ای است که با وضعیت جوامع شهری و دارای وضعیت دیگر متفاوت است؛ دیگر اگر رئیس جامعه تصمیمی گرفت، معلوم نیست که دیگران موافق باشند، خوب نیازهای این دو جامعه متفاوت است؛ پس فقیه باید رویکرد اجتماعی داشته باشد؛ یعنی هم تغییرات را بشناسد وهم نگاه به آینده داشته باشد و در درون هر یک از این مقاطع درک درستی از اوضاع داشته باشد.

خانواده یک وقت یک خانواده‌ خودسامانده است؛ یعنی همه کارکردهایی که یک اجتماع کوچک نیاز دارد، در خانواده شکل می‌گیرد و فقه باید بر این اساس به این خانواده نظر کند، یک وقت خانواده کارکردهای مختلفش را از دست داده، مثلا آموزشش رفته در سیستم آموزشی، خانه سالمندان پیدا کرده و سرپرست نیست، لذا در این خانواده  طبیعتاً مسائل و سازو کارهای خاص خودش را باید دید.

در این رویکرد فقیه هم نگاه ایستائی به پدیده‌های اجتماعی دارد و هم نگاه پویا، هم به مقاطع توجه می‌کند ،و هم به حرکت و تغییرات را مورد توجه قرارمی‌دهد و نگاه فقیه به آینده هم هست؛ یعنی چه تحولاتی اتفاق خواهد افتاد.

وقتی فقه نیازهای اجتماع را برآورده می‌کند، پس باید یک نگاهی به افق‌هایی که دیگران نمی‌بینند، بیافکند؛ مثلا با این حرکتی که جمعیت از نظر تولید مثل دارد، جمعیت پیر می‌شود و خانه سالمندان باید اضافه بشود، پس اقتضاءات فرهنگی آن از الان باید دیده شود، باید فرهنگ جامعه‌مان متناسب با وضعیتی باشد که درآن خانه سالمندان زیاد است.

این جامعه مسائل فقهی خاص خودش را خواهد داشت و فقیه از الان باید آماده پاسخگویی به آن نیازها باشد؛ باید تبیین نماید که در آن شرایط تعامل افراد چه طور باید باشد، توصیه ما باید چه جور باشد و پرستار باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؛ یعنی این سیستمی که به خاطر ترکیب جمعیتی در آینده به آن می‌رسیم، سامان بدهیم.

 

برداشت چهارم از فقه الاجتماع

 یک نگاه، نگاه به آثار و پیامدهای اجتماعی است، وقتی می‌گوییم فقه الاجتماع یعنی به آثار و پیامدهای اجتماعی توجه کنیم؛ اینکه بگوییم من کاری ندارم در اجتماع چه خبر است و چه می‌گذرد، این سخن صحیحی نیست.

بالاخره فقیه باید تا حدی بداند در چه فضایی تنفس می‌کند و آثار این حکم‌اش چیست؟ آیا وهن به اسلام می شود یا نه؟ مثل همین قمه زدن و چیزهایی که احیاناً ممکن است دستمایه دشمن بشود؛ ممکن است، یک موضوعی چون بریده از یک نگاه اجتماعی  است، آثار مخربش مورد غفلت قرار گیرد پس فقیه در این برداشت به آثار پدیده ها نیز نظر می کند.

مثلا  وقتی قضیه مکره را مطرح می‌کنیم وقتی شخصی اکراه پیدا کرده و در یک  سیستمی جاسوسی کرده، این مورد، یک پیامدهای اجتماعی دارد و آن کسی که مکره بوده و خانه اش را فروخته یا  زنش را طلاق داده یک پیامدهای اجتماعی دیگری دارد لذایک جور نباید برخورد کرد؛ زیرا آثار اجتماعی این دو تا با هم فرق می‌کند.

یکی کیان اسلام را مورد خطر قرار داده ودیگری یک قضیه شخصی بوده است، لذا این آثار وپیامدها که یکی شخصی است ودیگری اجتماعی است، فقیه در فتوایش باید متفاوت برخورد کند و به یک شکل نبیند؛ پس موضوع شناسی از این جهت می‌تواند به ما کمک بکند.

 

برداشت پنجم از فقه الاجتماع

وقتی بحث فقه الاجتماع می‌ شود منظور تأثیر اجتماع بر شناخت احکام است، این بحث‌های عرف و شرایط زمان و مکان و غیره که مطرح می‌شود، از این قبیل اند.

فقه الاجتماع یعنی توجه داشتن به اینکه در چه شرایط و در چه مکانی هستیم و فهم عرف چیست؟ و مصلحت‌هایی که در موضوعات وجود دارد و ما را در شناخت احکام کمک می‌کنند چه چیزهایی است.

 

فرق برداشت دوم با برداشت پنجم

در دومی گفتیم که این شخصی است واین اجتماعی است؛ اما دراینجا به خود موضوع توجه می شود، فقه الاجتماع در اینجا یعنی فقیه باید توجه به اجتماعش داشته باشد، تا بتواند فتوا بدهد؛ این بحث‌های عرفی و عرفی شدن و بحث مصلحت که می‌گویند با اینها داریم دین را عرفی می‌کنیم، آیا واقعاً این طوری است؟

با آن نگاه‌های فقهی که به  قضیه می افکنیم مرزها را مشخص می کنیم؟

 لذا باید توجه کنیم که چقدر عرف نقش دارد؛ در حالت آخری منظوراین است که فقیه در چه  فضایی تنفس می‌کند و بیشتر نگاهش به شرایط زمانی و مکانی است؛ در حالی که آن اولی و دومی لزوماً شرایط زمانی و مکانی را در بر ندارد وآنها رویکردی است.

مثلا، فقیه  باید نگاهی به بحث عدالت هم داشته باشد، آیا این حکم عادلانه است یا نیست ؟

پس باید قضیه عدالت را فهم کنیم که جایگاه‌اش کجاست و توجه ‌کنیم در سیستم جایگاه عدالت کجاست؟

منظور این که در مباحث اجتماعی یک فقیه باید توجه داشته باشد که در چه شرایطی و در چه فضایی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام مطالبی را بیان فرموده‌اند و بعضا شرایط عوض شده است؛ مثلا همین که قبیله الان نیست و قبلاً بود وبرده الان نیست و قبلاً بود. اینها چیزهایی است که باید به آنها با همان مکانیزم اجتهادی توجه کنیم.

مثلا اگر قمه زدن باعث بدبینی به نظام جمهوری اسلامی بشود، دیگر قمه زدن چه ضرورتی دارد؟ پس باید به  سطوح و لایه ها هم نگاه کنیم.

 پس بدون توجه به شرایط نمی توان اظهار نظر کرد؛ معنایش این است که تا حدی باید در تشخیص مصادیق هم وارد شد، به نظر من اگر یک چنین چیزی اتفاق بیفتد، آن پویایی فقه تا حدی تأمین می شود و باید هم این اتفاق بیفتد و باید فقهایی داشته باشیم که نگاه جامعه شناسی داشته باشند؛ لذا خیلی  نیاز به  رویکرد جامعه شناسی داریم.

 

زیر شاخه‌های فقه الاجتماع چیست؟

آن نگاه سیستماتیک باید تولید شود، همان طور که الگوی پیشرفت اسلامی -ایرانی باید تولید شود، این هم باید تولید شود؛ اما در مصادیق وقتی خانواده را بحث می کنید، باید کارکردهای اجتماعی اش را ببینیم، مثلا تا به حال راجع به شهر در فقه کار نشده یا در فضای رایانه، آدم‌ها در واقع در دو فضا زندگی می‌کنند، یک فضای واقعی و یک فضای مجازی، آن هم یک زندگی است؛ در واقع موضوع فقهی و اجتماعی اینها چیست؟ اینها  تکثر موضوعات اجتماعی را به دنبال دارد.

 

منظور از فقه الاجتماع آیا  نگاه تک گزاره‌ای است یا به عنوان  یک رشته مورد نظراست؟

پاسخ: به نظر من به هر دو باید توجه شود، هم باید فقیه در هر موضوعی که وارد می شود، به پیامدهای اجتماعی توجه کند.هم تلاش کند برای فقه الاجتماع  آن منظومه و آن سیستم را تولید کند، بعلاوه تک گزاره‌ها به تولید منظومه کمک می‌کند، یعنی این دو تا باید با هم باشد، من که نشسته‌ام پای درس، استادم را توجه بدهم که پیامدهای اجتماعی آن چه می‌شود؟ از طرف دیگر یک افرادی ویک مجموعه‌هایی که قابلیت‌های ویژه‌ای در نگاه اجتماعی دارند،این سیستم را تولید کنند.

در فلسفه، فلسفه مضاف داریم؛ اما در فقه، فقه مضاف معنا ندارد، مگر فقه چیزی غیر از فقه الاداره و فقه الاجتماع و...است؛ موضوع در فلسفه، موجود بماهو موجود است؛ اما در فلسفه مضاف، موجود بماهوموجود نیست، بلکه مثلا در فلسفه علم الاجتماع، موجود بماهو علم الاجتماع است.

لذا ما در این تک گزاره ها در بطن فقه، باید همین توجه به اجتماع را پررنگ کنیم، چون خود فقه است؛ ولی ما بی‌توجه به آن بوده‌ایم، نظیر کم توجهی ما به سیاست و ولایت فقیه که یک نگاه سیستماتیک نداشتیم و در مورد مباحث اجتماعی هم همین وضعیت را داشته ایم و بیشتر فقه ما فردی بوده است.

لذا باید توجه کنیم که این نگاه نگاه فردی است و نگاه اجتماعی آن باید تولید شود؛ چرا که توجه به اجتماع، جزء ماهیت فقه است ودر عین حال باید به تولید یک منظومه بپردازیم که کاری اساسی و بلندمدت است که طبیعتاً باید از جایی شروع شود و اولین گام آن طرح مباحثی است که تا حال در بطن تک گزاره‌ها نبوده است.

از این برداشت‌هایی که از فقه الاجتماع بیان شد، بعضی‌های آن اساسی‌تر و بعضی‌ها آسان‌تر است؛ آن برداشتی که اساسی است، این است که نگاهمان را عوض کنیم و سیستم و آن منظومه را تولید کنیم؛ اما آن برداشتی که آسان‌تر است، این است که پای درس استاد از استاد بخواهیم که نگاه اجتماعی به موضوع را نیز تشریح نماید.

حجت الاسلام حسن خیری

/102/825/م

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۶
حسن خیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی