بررسی جامعه شناسانه آزادی با نگاه به اسلام
سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ
نویسنده: دکتر حسن خیری
این نوشتار ابتدا به بررسی آزادی در نگاه غربیان می پردازد؛ سپس برداشت اسلام از این مفهوم توضیح داده شده است. هم چنین در ابتدای نوشتار، و پیش از ورود به مباحث اصلی، تلاش شده است تا ذیل نگاهی واژه پژوهانه این اصطلاح توضیح داده شود.
واژگان کلیدی: آزادی، عدالت، مارکسیسم، لیبرالیسم، اسلام، جامعه، و...
مقدمه
آزادی واژه ای اوستایی است از ریشه آزاته یا پهلوِی از ریشه آزاتیه به معنای رها بودن، یله بودن، منقطع بودن، خالص بودن، آزادمردی، خرمی، انتخاب، حریت یا خشنودی و امثال این ها. معادل عربی آزادی نیز حریت است که به معنای اختیار، اراده، اشراف، عشق، رهایی، شرافت و... است. این واژه در زبان عبری «hor»، در زبان سریانی «her» و در لاتین «libertas» است. «librete» در فرانسه هم از این واژه مشتق شده است. معادل انگلیسی آزادی «freedoom» است.رویکرد به آزادی همواره برای بشر حایز جذابیت هایی بوده است؛ هرچند به مرور زمان بر اهمیت آن افزوده شده است و توجه به آن مضاعف گردیده است. نحوه رویکرد به آزادی در مکاتب مختلف متفاوت بوده است. از باب نمونه گفتمان هایی مبتنی بر مدرنیته از منظر مدعیات خود در باب انسان به این عرصه ورود کرده اند؛ در حالی که ما بیش تر از منظر از حوزه اخلاق به آن نگریسته ایم. ذیل چنین نگاهی است که ما به نقد بسیاری از مناسبات اجتماعی در جریان در جهان امروز می پردازیم. از جمله این مناسبات ناصحیح می توان به برده داری جنسی و مباحثی از این دست اشاره کرد. متأسفانه همه این ها در فضاهایی رخ می دهد که تحت عنوان جوامع آزاد شناخته شده اند.
رویکرد ما به آزادی، به مثابه بحثی مربوط به انسان و جامعه انسانی، متأثر از جهان بینی ما است. به زبان دیگر در مطالعه آزادی ابتدا باید ماهیت انسان را مورد بحث قرار داد. در جهان بینی مادی، از آن جا که مبنا و اساس میل و خواهش و اراده فردی است و فرد را بریده از خالق در نظر می گیرند، اساس آزادی بر میل فردی استوار شده است؛ اما در دین، که مبتنی بر جهان بینی الهی است، آزادی به معنای میل و خواسته فردی اسارت محسوب می شود. عبارتی از فضیل بن عیاض نقل شده است (این عبارت به امام صادق علیه السلام هم منسوب است) که می گوید «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه»، بر این اساس می توان گفت که اساس آزادی، از منظر دین، بندگی خدا است.
توضیح بالا نشان می دهد که درک ما از آزادی به انسان شناسی و جهان بینی ما باز می گردد.
آزادی در اندیشه غربی
منتسکیو، که روح القوانینش به مثابه کتابی تاریخ ساز مشهور است، آزادی را این گونه تعریف می کند: آزادی آن است که افراد آنچه را بخواهند بکنند و آنچه را موظف به خواستن آن نیستند مجبور نباشند انجام دهند.توماس هابز نیز آزادی را این گونه تعریف می کند: منظور من از آزادی آن است که در برابر هر کاری که انسان طبق قانون طبیعی می خواهد انجام دهد بدون ضرورت ممانعتی وجود نداشته باشد؛ یعنی مانع و رادعی بر سر راه آزادی طبیعی نباید وجود داشته باشد الا آنچه برای خیر جامعه و دولت ضرورت دارد. نگاهی به تعریف هابز نشان می دهد که وی آن را مقید می سازد و آزادی را مطلق نمی بیند در واقع برای هابز خیر جامعه و دولت قید آزادی است.
واقعیت آن است که در اندیشه غربی پیرامون آزادی هابز در یک قطب قرارداد و ژان ژاک روسو در قطب دیگر. هابز انسان را گرگ انسان می داند. گرگی که نمی شود او را آزاد گذاشت؛ چه آن که وی درنده خواست و سبعیت او موجب سلب آزادی دیگران می شود. بر این اساس هابز به این نتیجه می رسد که وجود جامعه ضروری است؛ چرا که باعث بسته شدن غل و زنجیر بر پای انسان است. وی با این کار خیر جامعه را بر آزادی انسان ترجیح می دهد.
در طرف دیگر ژان ژاک روسو قرار دارد. وی ماهیت انسان را وحشیِ پاک نهاد می داند و معتقد است انسان نیازهایی دارد که در راه تأمین آن نیازها با کمبود مواجه می شود؛ کمبودی که به درگیری می انجامد؛ از این روی آزادی انسان ها باید مقید شود. این جا است که وی مبحث قراردادهای اجتماعی را به مثابه قید و بند آزادی پیش می کشد. کارکرد این قرارداد مناسبات منجر به تأمین نیازهای انسان است. کوتاه سخن آن که نه هابز و نه روسو آزادی را به صورت مطلق نمی بینند.
در غرب از زمان ارسطو بحث آزادی مطرح بوده است. در واقع قبل از دورانی که با هابز آغاز می شود عدالت و قدرت و فضیلت و... مطرح بوده است؛ در حالی که پس از وی بحث آزادی بیشتر مورد اعتنا قرار می گیرد.
از جمله دیگر نظریه پردازان این عرصه می توان به جان لاک، فردریش هگل و جان استورات میل اشاره کرد که در درون سنت فکری موج اول مدرنیته (مدرنیته لیبرالی) قرار می گیرند. این سنت تا پایان قرن نوزدهم رونق بسیار داشت و اندیشه های ایشان در آن دوران کاملاً رواج داشت. نقطه ثقل توجه این گروه از اندیشمندان مفهوم آزادی بود که بر اساس مبانی ای نظیر اصالت فرد، اومانیسم و عقل گرایی استوار گردیده بود. این موج بیانگر دوران افراط فردگرایی و آزادی فردی است. نکته آن جا است که مفهوم آزادی، در هر صورت، پاسخگوی مسئله دولت و فرد نبود.
پس از آن با شکل گیری موج دوم مواجه هستیم؛ موجی که به مدرنیته نظام مندتری می اندیشد و در آن عنصر آزادی را می گیرد. شکل گیری و رونق یابی توتالیتاریسم در نگاه غربی به این دوره نسبت داده شده است.
موج بعدی مدرنیته به صورت نسبی بی انتظام است؛ در واقع پیام مرکزی این موج بی مرکزی، تنوع فرهنگ ها و نسبیت گرایی است. از این موج با عنوان دوره پست مدرنیته و فرانوگرایی نیز یاد می کنند و شروع آن را دهه شصت قرن بیستم و مکان آغاز آن را فرانسه معرفی می نمایند. افرادی هم چون نیچه، هایدگر و فوکو از صاحب نظر این مکتب هستند.
در نگاهی جامعه شناسانه نیز می توان به رویکردهای جامعه شناختی به آزادی اشاره نمود. پیش از آن لازم است که یادآور شویم که در چنین مطالعه ای آن چه از اهمیت برخوردار است بررسی رابطه فرد با جامعه و با نظام اجتماعی و نیز جایگاه وی در آن است. می توان چند رویکرد جامعه شناختی را در باب آزای ارایه نمود.
اولین رویکرد، که بیشترین طرفدار را در غرب دارد، رویکرد اصالت واقعیت اجتماعی است. اساس این رویکرد بر انفعال و عدم آزادی فرد در مقابل اجتماع است. مطابق این نگاه هرچه هست ساختارهای اجتماعی است که شخصیت و هویت و نگرش فرد را می سازند و فرد را در وضعیتی منفعل و غیر خلاق قرار می دهند. دو مکتب عمده طرفدار این رویکرد، ساختارگرایان و تضادگرایان هستند: تضادگرایان، شامل نگاه های مارکسیستی و نومارکسیستی است؛ در حالی که ساختارگرایان شامل محافظه کاران می گردد. به هر حال بیشترین تأثیر متعلق به این دو مکتب است. هم چنان که آمد این دو مکتب برای فرد جایی قائل نیستند تا مطابق آن آزادی برای وی مطرح شود. چه آن که در نگاه های ساختارگرایانه بحث بر سر جبر اجتماعی است. در بحث تضادگرایان هم جبر تاریخی مطرح است. به این ترتیب می توان گفت که این دو بیانگر نگرش هایی جبرگرایانه هستند.
رویکرد دوم مبتنی بر اصالت فرد است. عمدتاً کنش گرایان این دیدگاه را قبول دارند. فرض آن ها بر این است که فرد خلاق، فعال و سازنده اجتماع است؛ ولی، در عین حال، دیدگاه ایشان بیانگر توجهی به اجتماع نیز هست. بر اساس این دیدگاه محیط تأثیر دارد؛ ولی فرد موقعیت خود را در محیط می یابد. به این ترتیب در اینجا نیز تأثیرپذیری از محیط برجسته است؛ لذا ممکن است فرد در یک محیط به گونه ای موفق به استفاده از استعدادهایش شود که شکوفایی یا خشک شدن آن بیانجامد.
طبعاً در این دیدگاه نیز آزادی مطلق مطرح نیست. رویکرد سوم رفتارگرایی اجتماعی است. بر اساس این رویکرد انسان متأثر از تجربه های محیطی خود است. در واقع آدمی بر اساس مکانیسم پاداش و تنبیه از محیط تأثیر می گیرد و محیط به این ترتیب تقویت کننده رفتار او می گردد؛ چه آن که در این جا فرایند پاداش و تنبیه بر اساس تجربه محیطی مطرح می شود.
در نهایت، پیش از ورود به بخش مطالعه نگاه اسلام به آزادی، این نکته را یادآور می شویم که غربیان خود نیز به نقد وضعیت فعلی انسان در ارتباط با طبیعت و تکنولوژی دست زده اند. در واقع انسانی که روزی در سیطره طبیعت قرار داشت اکنون اسیر دستاوردهای خودش شده است و خود به دندانه ای از چرخ دنده های بزرگ این ماشین زمخت تبدیل شده است. حاصل چنین وضعیتی شکل گیری شرایط از خود بیگانگی در میان انسان ها گردیده است.
در واقع در این عصر هرچه انسان بیش تر شتاب می گیرد از منش های اخلاقی بیش تر دور و در قفس آهنین خودساخته اش بیش تر محبوس شد. به تعبیر برخی از جامعه شناسان در شرایطی از این دست بود که جامعه ای توده وار شکل گرفت. هم چنین در محیطی از این دست بود که صنعت رسانه غالب شد و مارژیچ سکوت اتفاق افتاد. به دیگر سخن شرایطی شکل گرفت که ذیل آن، در فضایی بدون تفکر، فقط حرکات موزون از انسان صادر می شود. حرکاتی که بر اساس سیلی از خبرهایی که از چند رسانه خاص ارایه می شود شکل می گیرد.
آزادی از منظر اسلام
از منظر اسلام آزادی یک مقوله فرهنگی و متأثر از جهان بینی انسان است. رویکرد اسلام به آزادی انسان با محوریت یابی خدا است. بر مبنای انسان شناسی اسلامی انسان هم دارای بعد غریزی است و هم فطری. هر یک از این دو، هم بعد ادراکی انسان را شامل می شود و هم بعد احساسی او را. اسلام ارایه دهنده آرمان و ارزش ها است و به رفتار انسان جهت می دهد. این رویکرد به تکامل و تعالی انسان می انجامد. در واقع این دین به چگونگی زیست انسان می پردازد و آن را مشخص می کند. مطابق اسلام اگر رویکرد انسان به هدایت بر پایه اختیار و انتخاب باشد شرایط تعالی پیدا می شود.در نظام هستی انسان به صورت تکوینی آزاد خلق شده است؛ با این حال حضرت حق در انسان فطرتی خداگرا و خداخواه به ودیعه نهاده است. هم چنین آدمی غریزه را نیز در درون خود دارد. به این ترتیب می توان گفت که ما با وضعیتی دو کانونه در درون خود مواجه هستیم. این جا است که باید انتخاب کرد. به زبان دیگر اینجا است که مشخص می گردد انسان در کدام جبهه قرار می گیرد. بر این اساس می توان فهمید که چرا جهاد اکبر تتبه مبارزه آدمی با نفس خود اطلاق شده است. در واقع نبرد درونی از نبرد بیرونی سخت تر است؛ زیرا در نبرد بیرونی دو طرف کارزار معلوم و مشخص هستند.
خلاصه اختیار و انتخاب انسان آن قدر اهمیت دارد که مبارزه در راه انتخاب صحیح را جهاداکبر گفته اند. اگر انسان توانست در کانون درونی از آزادی خود به خوبی استفاده کند و جهت مشروع بدان بدهد در جهاد بیرونی هم موفق است. طبعاً وجه مخالف قضیه نیز صادق است. این یکپارچگی درون انسان مستلزم استفاده خوب از آزادی است. با لحاظ آن چه آمد می توان گفت که التقاط و «یکفر ببعض و یومن ببعض» صحیح نیست و آدمی باید به آزادی نهاده شده در درون خود توجه کند و به خوبی از آن استفاده نمایند.
آزادی نهاده شده به آدمی گویای آن است که انسان آزادی بنده و رهایی در بند است. آزادی بنده وار و بندگی آزادانه گویای امکان های پیش روی آدمی برای استفاده از آزادی خود در راه ارتقاء بندگی حضرت حق است: «من از آن روز که در بند توام آزادم». این بهترین آزادی است و تفسیری زیباتر از این برای آزادی متصور نیست. انسان آزاد این گونه ای در تمام سطوح تکوین و تشریع ظهور دارد.
در این آزادی محیط هم بیگانه نیست. باید دید در کجا هستیم و چه می کنیم. شکم کسی که از حرام پر شود در انتخاب راه دچار اشتباه می شود و بی بصیرت می ماند. مثل قضیه ی امام حسین (علیه السلام) و طیف مخالفان ایشان. درست است که انسان انتخاب می کند؛ ولی وقتی اقتصادی فاسد در محیط حکم فرما باشد یا والدین سالم نباشند و فضای رسانه ای ناصحیحی پیرامون انسان را فراگرفته باشد، این تعالی با مشکلی اساسی برخورد می کند.
نکته مهم، هم چنان که آمد، آن که محور خود انسان است، با این حال اجتماع هم می تواند محدودیت ایجاد کند و آثار وضعی و تکلیفی انسان هم در آزادی وی نقش دارد. حاصل آن که انسانی که در فضای اقتصاد سالم زندگی می کند و اهل عبادات است در آزادی و انتخاب راه بندگی صحیح موفق تر است تا کسی که در فضای ناسالم زندگی می کند.
در موقع حسابرسی به برخی گفته می شود چرا این گناه را مرتکب شدی؟ می گوید محیط من فاسد بود. در جوابش گفته می شود مگر زمین خدا وسیع نبود؟ چرا هجرت نکردی؟ به این ترتیب می توان گفت که حتی برای رها شدن از موانع آزادی مثل محیط فاسد هم انسان اختیار دارد و اگر با اختیار خودش، خود را از اجرای آزادی باز دارد مقصر خواهد بود؛ یعنی در عین حال که جامعه در شکل بخشی به شرایط انسان مؤثر است؛ ولی انسان هم چنان این قدرت را دارد که هجرت کند و آزادی اش را از شرایط اسارت آمیز جدا نماید.
لازم است تا اضافه کنیم که این بحث از مباحث محوری در تاریخ تمدن مسلمین بوده است. مباحث اشاعره و معتزله و نیز مناظرات کلامی در باب جبر و اختیار و تفویض همه و همه حاوی جلواتی از این وضعیت بوده است. واقعیت آن است که همواره ائمه ما با جبرگرایان مخالفت می نمودند و از عقل و اختیار انسان، البته ذیل منطق ویژه شیعی، دفاع کرده اند. آنچه اکنون باید مورد اهتمام قرار گیرد بذل نگاه های اجتماع محورتر به فروعات فقهی است. پیش از این، و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نگاه های فقهی ما بیش تر فردگرایانه بود. ما نباید فرد را بریده از اجتماع در نظر آوریم و باید به آن به عنوان یک موجود اجتماعی بنگریم. خوشبختانه با انقلاب اسلامی این اتفاق تا حدی رخ داد؛ ولی هم چنان راه نرفته در این مسیر بسیار است. ما باید بپذیریم که از منظر اسلام مدیریت کلان جامعه جایگاه بسیار مهمی برای هدایت آحاد جامعه دارد و لازم است به آن از منظر فقه پرداخته شود. در واقع جامعه را باید یک پیکره دید و با این دید برای تحقق آزادی مشروع ساختارهای اجتماعی را تدارک نمود.
ذیل ملاحظه ای از این دست است که می توان دانست چرا امامت و ولایت برای ما مهم است در واقع بر اساس تئوریزه کردن تئوری امامت و ولایت می توانیم آزادی فرد را تعریف کرده و سطوح آن را مشخص کنیم. نکته آن جا است که زمانی که فرعون در جامعه حاکم است هرچه تلاش کنیم، تا وقتی که فرعون در کار است، آن فرد آزاد نخواهد بود. به این ترتیب به نظر من مسئله اساسی در بحث آزادی ها برگشت به کلیت نظام و جایگاه فرد در نظام اجتماعی است. در اینجا بحث امر به معروف و نهی از منکر نیز قابل طرح است.
باید پرسید که آیا احکامی از این دست صرفاً خصلتی فردی دارند یا نگاه آن ها به جامعه است. واقعیت آن است که منحصراً فردی به احکامی از این دست با روح اسلام سازگاری ندارد و صحیح نیست. هم از این روی باید اساس را بر اصلاح ساختارها قرار داد.
منبع: نشریه خردنامه همشهری شماره 101
۹۲/۱۰/۰۳