مصاحبه با حجةالاسلام والمسلمین دکتر حسن خیری[*]
برداشتهای متعدد از فقه الاجتماع
فقه الاجتماع را میتوان از چند زاویه مورد توجه قرار داد :
برداشت اول
فقه الاجتماع، تکگزارههای اجتماعی است که با رویکرد فقهی استنباط میشود و در مورد آنها نظر شارع مقدس کشف میگردد. به عبارتی، یک نگاه استقرایی باید به قضیه داشته باشیم. پس بر این اساس، فقیه باید نگاه اجتماعی به موضوعش داشته باشد.
برداشت دوم
منظور از فقه الاجتماع، یک رشته و منظومه علمی است. در این برداشت، فقه الاجتماع به عنوان رشته منسجمی که دارای ورود و خروج مشخص، متد خاص، سیستم و نظام، پیکره و انسجام علمی است، نگریسته میشود.
--------------------------------------------------
*. دانش آموخته حوزه علمیه قم واستاد دانشگاه .
(144)
فرق برداشت اول با برداشت دوم
فرق برداشت دوم با برداشت اول این است که فرضاً اگر وارد بحث خانواده شدیم، دیگر صرفاً به خانواده به عنوان یک موضوع فردی که صبغه اجتماعی دارد نگاه نمیکنیم، بلکه خانواده را در یک منظومه میبینیم و آن را در کنار اقتصاد، سیاست و تعلیم و تربیت و نهادهای دیگر اجتماعی و در یک کلّ پیوسته به نام اجتماع میبینیم. لازمهاش این است که ما اول این سیستم را تعریف کنیم و به این سؤالات که اجتماع و کلیت جامعه چیست و چگونه این نظام شکل میگیرد و اجزائش کدام است و اولویت بندی اجزائش کدام است، پاسخ دهیم. در روایتی نقل شده است: اسلام مثل یک طناب است. این طناب آسیب دیده است و رشتههای آن از هم میگسلد و پاره میشود. در این آسیبپذیری اولین چیزی که از این ریسمان پاره میشود، جایگاه حکومت است و آخرین آن نماز است. نگاه، نگاه سیستماتیک است. بعد با این نگاه وقتی فقیه وارد میشود، طبیعتاً اولویتش حفظ نظام و اجتماع و کلیت جامعه میشود. یعنی اگر چیزی این بخش قضیه را خدشه دار کرد (اجتماع وکلیت جامعه را ) برایش خیلی مهم میشود. بیش از اینکه به نماز اهمیت بدهد، به آن پیکره اهمیت میدهد؛ چون آن پیکره اگر حفظ نشود، بقیه اجزاء کم اثر خواهد شد. با این نگاه، دیگر اینجور نیست که مطهرات در کنار دیات باشد. یک پیکره، اولویتبندی سازمانی دارد.
(145)
آن وقت میتوان گفت یک جزء اوجب است و جزء دیگر واجب است. نیز عناصر اصلی تشکیل جامعه مورد توجه قرار میگیرد، تولی در کنار تبری مفهوم پیدا میکند، به سیستمهای تو در تو و زیر سیستمها نیز توجه میشود. مثلاً خانواده با اینکه جزئی از سیستم است ولی خودش یک سیستم است. مثلاً همین که نفقه را باید مرد بدهد و ارث زن نصف مرد است، اگر تک گزاره به آن نگاه شود، احیاناً ممکن است برای کسی سؤال برانگیز باشد؛ اما وقتی که این پیکره را با هم نگاه کنیم میتوانیم توجیه داشته باشیم که این، عِدل آن قرار میگیرد و با آن تکمیل میشود.
بر این اساس، نیازهای انسانی طبقهبندی میشود و نیازهای پایهای از غیر آن جدا میگیرد.
در جلسهای، یک روانشناسی میگفت که افسردگی دانشجویان را بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدند که افسردگی در دانشگاه تک جنسیتی بیشتر است نتیجه میگرفت که دانشگاه تک جنسیتی، بد است.
درجواب باید بیان کرد که باید نگاه سیستماتیک به این پدیده داشت.سیستم این است که وقتی دختر وقت ازدواجش شد، باید شوهر کند. ما این راه را نرفتهایم، سنّ ازدواج رفته بالا، مجرد هم هست، یعنی نیازهای پایهای را تأمین نکردهایم، بعد انتظار داریم که خودشکوفایی هم حاصل شود. حالا اینجا که نقص دارد و به قول جامعهشناسان، تأخر فرهنگی رخ داده و این سیستم با هم حرکت نمیکند، این مسئله را چه طور حل کنیم؟ طبیعتاً این کارها کمتر در فقه ما انجام شده ؛ چون دغدغه فقه الاجتماع وجود نداشته و تک گزارهها محل بحث بوده است.
(146)
برداشت سوم از فقه الاجتماع
گاهی رویکرد استنباطی فقهی، رویکرد اجتماعی است؛ یعنی وقتی میگوییم فقه الاجتماع، رویکردمان به مباحث اجتماعی بر اساس برداشت و تعریف خاصی از پدیدههای اجتماعی است. مثلاً در این خصوص که تأثیر اجتماع بر فرد وتأثیر فرد بر اجتماع چیست، جایگاه فرد کجاست و فرد منفعل است یا منفعل نیست، فرد هستی دارد یا هستی ندارد، دارای رویکرد مشخص هستیم. کدامها اهمیت دارد و در چه اجتماعی کدامها بیشتر اهمیت دارد را مشخص کردهایم. مثلاً اگر نظام اجتماعی نظام قبیلگی است، در این سیستم اگر رئیس قبیله مرامی را بپذیرد؛ بقیه هم میپذیرند، چون این پیکره طوری است که افراد شدیداً وابسته به اجتماعاند ومعمولاً نگاهشان به رئیس است. در این اجتماع، نیازها و مسائل مبتلابه بهگونهای است که با وضعیت جوامع شهری متفاوت است. در نظام شهری، اگر رئیس جامعه تصمیمی گرفت، معلوم نیست که دیگران موافق باشند. نیازهای این دو جامعه متفاوت است. پس فقیه باید رویکرد اجتماعی داشته باشد؛ یعنی هم تغییرات را بشناسد و هم نگاه به آینده داشته باشد و در درون هر یک از این مقاطع، درک درستی از اوضاع داشته باشد. گاهی خانواده، خانواده خودسامانده است؛ یعنی همه کارکردهایی که یک اجتماع کوچک نیاز دارد، در خانواده شکل میگیرد. فقه در این مورد باید بر این اساس به این خانواده نظر کند. گاهی خانواده کارکردهای مختلفش را از دست داده، مثلاً آموزشش به سیستم آموزشی رفته، خانه سالمندان پیدا کرده و سرپرست در خانواده وجود ندارد. در این خانواده، طبیعتاً مسائل و سازو کارهای خاص خودش را باید دید. در
(147)
این رویکرد، فقیه هم نگاه ایستایی به پدیدههای اجتماعی دارد و هم نگاه پویا، هم به مقاطع توجه میکند و هم به حرکت و تغییرات. نگاه فقیه باید به آینده باشد که چه تحولاتی اتفاق خواهد افتاد.
وقتی فقه نیازهای اجتماع را برآورده میکند، پس باید نگاهی به افقهایی که دیگران نمیبینند، بیافکند. مثلاً با این حرکتی که جمعیت از نظر تولید مثل دارد، جمعیت پیر میشود و خانه سالمندان باید اضافه بشود. پس اقتضائات فرهنگی آن از الان باید دیده شود؛ باید فرهنگ جامعه متناسب با وضعیتی باشد که در آن خانه سالمندان زیاد است. این جامعه، مسائل فقهی خاص خودش را خواهد داشت و فقیه از الان باید آماده پاسخگویی به آن نیازها باشد. فقیه باید تبیین کند که در آن شرایط تعامل افراد چه طور باید باشد، توصیه ما باید چه جور باشد و پرستار باید چه ویژگیهایی داشته باشد. باید این سیستمی که به خاطر ترکیب جمعیتی در آینده به آن میرسیم، سامان بدهیم.
برداشت چهارم از فقه الاجتماع
یک نگاه، نگاه به آثار و پیامدهای اجتماعی است. وقتی میگوییم فقه الاجتماع یعنی به آثار و پیامدهای اجتماعی توجه کنیم. اینکه بگوییم من کاری ندارم در اجتماع چه خبر است و چه میگذرد، این سخن صحیحی نیست. فقیه باید بداند در چه فضایی تنفس میکند وآثار حکمش چیست؟ آیا وهن به اسلام میشود یا نه؟ مثل همین قمه زدن و چیزهایی که احیاناً ممکن است دستمایه دشمن بشود. ممکن است موضوعی چون بریده از نگاه اجتماعی است، آثار مخربش مورد غفلت قرار گیرد. فقیه در
(148)
این برداشت به آثار پدیدهها نیز نظر میکند. مثلاً وقتی قضیه مکرَه را مطرح میکنیم، وقتی شخصی اکراه پیدا کرده و در سیستمی جاسوسی کرده، این مورد، یک پیامدهای اجتماعی دارد و آن کسی که مکرَه بوده و خانهاش را فروخته یا زنش را طلاق داده، پیامدهای اجتماعی دیگری دارد. پس با مکرَه یک جور نباید برخورد کرد؛ زیرا آثار اجتماعی این دو مکرَه با هم فرق میکند، یکی کیان اسلام را مورد خطر قرار داده و دیگری یک قضیه شخصی بوده است. این آثار و پیامدها که یکی شخصی است و دیگری اجتماعی است، فقیه در فتوایش باید متفاوت برخورد کند و به یک شکل نبیند. پس موضوع شناسی از این جهت میتواند به ما کمک بکند.
برداشت پنجم از فقه الاجتماع
وقتی بحث فقه الاجتماع میشود، منظور تأثیر اجتماع بر شناخت احکام است. بحثهای عرف و شرایط زمان و مکان و غیره که مطرح میشود، از این قبیلاند. بنابر این برداشت، فقه الاجتماع یعنی توجه داشتن به اینکه در چه شرایط و در چه مکانی هستیم و فهم عرف چیست و مصلحتهایی که در موضوعات وجود دارد و ما را در شناخت احکام کمک میکنند، چه چیزهایی است.
فرق برداشت دوم با برداشت پنجم
در برداشت دومی گفتیم که این شخصی است واین اجتماعی است اما دراینجا به خود موضوع توجه میشود. فقه الاجتماع در اینجا یعنی فقیه باید توجه به اجتماعش داشته باشد تا بتواند فتوا بدهد.
(149)
این بحثهای عرفی و عرفی شدن و بحث مصلحت که میگویند آیا با اینها داریم دین را عرفی میکنیم؟ آیا واقعاً این طوری است؟ با آن نگاههای فقهی که به قضیه میافکنیم مرزها را مشخص میکنیم؟ باید توجه کنیم که چقدر عرف نقش دارد.
در حالت آخر، منظور این است که فقیه، در چه فضایی تنفس میکند و بیشتر نگاهش به شرایط زمانی و مکانی است. در حالی که آن در برداشتهای اول و دوم، لزوماً شرایط زمانی و مکانی را در بر ندارد و آنها رویکردی است. مثلاً فقیه باید نگاهی به بحث عدالت هم داشته باشد. آیا این حکم عادلانه است یا نیست ؟ پس باید قضیه عدالت را فهم کنیم که جایگاهش کجاست و توجه کنیم در سیستم، جایگاه عدالت کجاست؟
در مباحث اجتماعی، فقیه باید توجه داشته باشد که در چه شرایطی و در چه فضایی امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) مطالبی را بیان فرمودهاند و بعضاً شرایط عوض شده است. مثلاً همین که قبیله الان نیست و قبلاً بود و برده الان نیست و قبلاً بود، اینها چیزهایی است که باید به آنها با همان مکانیزم اجتهادی توجه کنیم. مثلاً اگر قمه زدن باعث بدبینی به نظام جمهوری اسلامی بشود، الان قمه زدن چه ضرورتی دارد؟ پس باید به سطوح و لایهها هم نگاه کنیم.
بنابراین، بدون توجه به شرایط نمیتوان اظهار نظر کرد و تا حدی باید در تشخیص مصادیق وارد شد اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، پویایی فقه تا حدی تأمین میشود. باید این اتفاق بیفتد و فقهایی داشته باشیم که نگاه جامعهشناسی داشته باشند. خیلی نیاز به رویکرد جامعهشناسی داریم.
(150)
زیر شاخههای فقه الاجتماع
نگاه سیستماتیک باید تولید شود؛ همان طور که الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی باید تولید شود. اما در مصادیق، وقتی خانواده را بحث میکنید، باید کارکردهای اجتماعیاش را ببینید. مثلاً راجع به شهر در فقه کار نشده یا در فضای رایانه، آدمها در واقع در دو فضا زندگی میکنند، یک فضای واقعی و یک فضای مجازی. آن هم یک زندگی است. در واقع موضوع فقهی و اجتماعی اینها چیست؟ اینها تکثر موضوعات اجتماعی را به دنبال دارد.
سؤال: منظور از فقه الاجتماع آیا نگاه تک گزارهای است یا به عنوان یک رشته مورد نظراست؟
پاسخ: به نظر من به هر دو باید توجه شود. فقیه باید در هر موضوعی که وارد میشود، به پیامدهای اجتماعی آن توجه کند. فقیه باید برای فقه الاجتماع، منظومه و سیستم را تولید کند. تک گزارهها به تولید منظومه کمک میکند. یعنی این دو تا باید با هم باشد. من که نشستهام پای درس، استادم را توجه بدهم که پیامدهای اجتماعی آن چه میشود؟ از طرف دیگر یک افرادی و یک مجموعههایی که قابلیتهای ویژهای در نگاه اجتماعی دارند، این سیستم را تولید کنند.
در فلسفه، فلسفه مضاف داریم؛ اما در فقه، فقه مضاف معنا ندارد. مگر فقه چیزی غیر از فقه الاداره و فقه الاجتماع و... است؟ موضوع در فلسفه، موجود بماهو موجود است؛ اما در فلسفه مضاف، موجود بماهو موجود نیست، بلکه مثلاً در فلسفه علم الاجتماع، موجود بماهو علم الاجتماع است.
(151)
ما در این تک گزارهها در بطن فقه، باید همین توجه به اجتماع را پر رنگ کنیم. چون خود فقه است ولی ما بیتوجه به آن بودهایم، نظیر کمتوجهی ما به سیاست و ولایت فقیه، چون که نگاه سیستماتیک نداشتیم. در مورد مباحث اجتماعی هم همین وضعیت را داشتهایم و بیشتر فقه ما فردی بوده است. لذا باید توجه کنیم که این نگاه، نگاه فردی است و نگاه اجتماعی آن باید تولید شود. چراکه توجه به اجتماع، جزء ماهیت فقه است و در عین حال باید به تولید یک منظومه بپردازیم که کاری اساسی و بلندمدت است که طبیعتاً باید از جایی شروع شود و اولین گام آن طرح مباحثی است که تا حال در بطن تک گزارهها نبوده است.
بعضی از این برداشتهایی که از فقه الاجتماع بیان شد، اساسیتر است و بعضیها آسانتر است. برداشت اساسی این است که نگاهمان را عوض کنیم و سیستم منظومه را تولید کنیم. برداشت آسانتر این است که پای درس استاد، از استاد بخواهیم که نگاه اجتماعی به موضوع را نیز تشریح کند.